- آخرین روزهای سال هشتاد و دو بود که دوستم مجید با یک خودروی پژو سراغم آمد. میگفت دوستش به خارج از کشور رفته و خودرو نزد او امانت است. با هم به یک پمپ بنزین رفتیم و بعد از مدتی دور دور توی خیابون ها، از مجید خداحافظی کردم و از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت خونه. در راه خونه بودم که همسایهام به من زنگ زد و گفت: خانهات آتش گرفته است. به خانه که بازگشتم همسایهها گفتند مجید خانهام را آتش زده است!!!
- چند روز پیش از طریق یکی از شبکههای مجازی پیامی از سوی مردی جوان دریافت کردم. او خودش را فردی تحصیلکرده و پولدار معرفی میکرد و بعد از تعریف کردن از عکسهایم، گفت که عاشقم شده است. چتهای ما ادامه داشت تا اینکه تصمیم گرفتیم بهصورت تصویری نیز با هم چت کنیم. با دیدن چهره او، من هم به وی علاقهمند شدم و همین باعث شد که اعتمادم به او جلب شود. چتهای ما ادامه داشت تا اینکه یک روز وی برایم پیامی فرستاد و گفت از طریق ضبط چتهایمان فیلمی مستهجن از من تهیه کرده است. وقتی فیلم را دیدم، شوکه شدم. او تهدیدم کرد که اگر تن به خواستهاش ندهم فیلم را در اینترنت منتشر میکند. باورم نمیشد در دام سیاه این مرد گرفتار شدهام و برای همین التماس کردم که فیلم را پاک کند اما تهدیدهای او ادامه داشت. او حتی این فیلم را برای شوهرم ارسال کرد و زندگی مشترکم را به خطر انداخت و آرامش را از من گرفت.
- من و سپیده دوستانی صمیمی هستیم اما از مدتی قبل دچار اختلاف شدیم. به او حسودیام میشد و برای همین تصمیم گرفتم آرامش را از زندگیاش بگیرم. این بود که با تهیه کلاهگیس و گریم، خودم را به شکل یک مرد درآوردم. سپس برایش پیام فرستادم و با گفتن جملههای عاشقانه فریبش دادم و توانستم با گرفتن فیلم و عکسهای کاملا خصوصی از او، فیلم مستهجن تهیه کنم. پس از آن هم فیلم را برای شوهرش فرستادم و تصور میکردم که هرگز رازم فاش نمیشود تا اینکه دستگیر شدم.
- مدتی بود که صاحبکارم(مرد آشپز) میگفت با مردی دچار اختلاف شده و میخواهد او را گوشمالی بدهد. او گفت باید کمکم کنی تا او را ادب کنم. من هم بایکی از دوستانم صحبت کردم و قرار شد با هم این کار را انجام دهیم. روز حادثه ما در آشپزخانه مخفی شده بودیم که صاحبکارم به همراه مقتول آمدند. ابتدا دوستم مقتول را هل داد و روی زمین انداخت و من با ملاقه ضربهای به سرش زدم اما در ادامه مردآشپز با ملاقهای بزرگتر چند ضربه به سرش زد و او بیحال شد.
- در ادامه نیز طنابی آورد و دور گردن مقتول انداخت و کشید و سپس چاقویی آورد تا با آن چند ضربه به مقتول بزند اما چاقو کند بود. چند دقیقه طول کشید تا چاقو را تیز کرد و آن را به دوستم داد و وادارش کرد تا ضربهای به مقتول بزند. در ادامه دوستم جسد را با خودروی مقتول به اطراف شهر منتقل کرد. بعد از این حادثه مرد آشپز به من هفده میلیون و به دوستم بیست میلیون تومان دستمزد داد.
- شب حادثه در خانه سالار دعوت بودیم . چند جوان که از نظر اخلاقی مشکل داشتند وارد میهمانی شدند . از دوستان صمیمی سالار بودند.
چند ساعتی از مهمانی که گذشت، من از رفتارهای آنها به سالار اعتراض کردم که ناگهان یکی از آنها به طرف ما آمد و فحاشی کرد. همین باعث درگیری من با سالار و دوستانش شد.
درگیری ما به بیرون از خانه کشید و ناخواسته دست به قتل زدم.
پس از کشتن سالار، فردای آن روز با قطار به ترکیه رفتم و حدود یک ماه در استانبول بودم تا اینکه به کانادا سفر کردم .
در آن مدت پدر و مادرم توانستند با پرداخت یک میلیارد تومان از خانواده ی سالار رضایت بگیرند و به همین خاطر به ایران بازگشتم
- خواهر و برادری که اختلافات ملکی با هم داشتند، بار دیگر امروز با هم درگیری لفظی پیدا میکنند که منجر به درگیری فیزیکی شده و برادر با شلیک گلوله به 2 خواهرزاده و خواهر خود منجر به کشتهشدن خواهرزاده خود میشود.
- خواهرزاده بر اثر شدت جراحات فوت کرد و خواهر و دیگر خواهرزاده به بیمارستان منتقل شدند.
-
نوع اسلحه قاتل،
شکاری دو لول ساچمهای بوده است
https://t.me/ehsanehteshami
- حس میکردم شوهرم به من خیانت میکند. خیلی شبها به خانه نمیآمد و من در گوشیاش دیده بودم که در تلگرام با زنی چت میکرد. از طرفی فکر میکردم قصد کشتن مرا دارد. برای همین با خودم نقشه کشیدم که همه اعضای خانوادهام را به قتل برسانم و بعد خودکشی کنم. روز حادثه، ساعت 9صبح از خواب بیدار شدم. شوهرم هنوز خواب بود و من به آشپزخانه رفتم و چای دمکردم. بچههایم یکی پس از دیگری بیدار شدند. میخواستم صبحانه آماده کنم اما شوهرم هنوز خواب بود. ساعت 10صبح به اتاق رفتم. فکر و خیال دست از سرم برنمیداشت. چاقو دستم بود و وقتی بالای سر شوهرم حاضر شدم یک ضربه به او زدم. بهشدت ترسید و از خواب پرید. از او خواستم رمز موبایلش را به من بگوید اما او حاضر نمیشد رمزش را بگوید و همین بیشتر مرا عصبی کرد و ضربههای دیگر را زدم. من اصلا نمیفهمیدم چه میکنم. با چاقو مدام ضربه میزدم تا اینکه شوهرم به سمت پنجره رفت و پرده را گرفت اما ناگهان نقش زمین شد. فکر میکنم هنگام درگیری بچههایم به داخل اتاق سرک کشیدند و دیدند که من با چاقو به پدرشان ضربه میزنم. آنها وحشت کرده و گریه میکردند. پس از آن به آشپزخانه برگشتم و برای خودم چای ریختم اما هرچه بچهها را صدا کردم تا با هم صبحانه بخوریم نیامدند. گریه میکردند و جیغ میکشیدند. در یک لحظه با خودم گفتم اگر خودم را با چاقو بزنم و خودکشی کنم تکلیف بچهها چه میشود؟ دلم نمیخواست آنها بیمادر بزرگ شوند. همین شد که باز هم چاقو را برداشتم و به سمت بچهها رفتم تا به زندگی آنها هم پایان دهم.
https://t.me/ehsanehteshamimi
.
- متهم مدعی شده وقتی جسد را دیده با مادرش و پلیس تماس گرفته است. در صورتی که اگر وی به صورت ناگهانی جسد را دیده بود باید شوک زده میشد. زن جوان با چاقویی که از سرویس چاقوی آشپزخانه برداشته شده، به قتل رسیده است. حال آنکه بیتردید زن و شوهر فقط از جای سرویس چاقوها مطلع بودند. همچنین آثار ورود به زور و سرقت از خانه در صحنه جنایت دیده نشده و لباس متهم با لکههای خون نیز در محل جنایت کشف شد. با توجه به دلایل ارائه شده و شکایت اولیای دم، برای متهم تقاضای مجازات قانونی را دارم.
- حدود چهار سال است که در زندان هستم و امیدوارم هرچه سریعتر قاتل همسرم دستگیر شود. من روز حادثه حدود ساعت هشت صبح از خانه خارج شدم و ساعت 18 و 40 دقیقه وقتی برگشتم دیدم همسرم به قتل رسیده است.اول هم فکر کردم همسرم بر اثر برق گرفتگی مرده است.
- یکی از همسایهها بین ساعت 10 تا 11 صبح ماشین شما را در پارکینگ دیده، در این باره چه توضیحی دارید؟
- همسایه طبقه سوم ما یک پراید شبیه ما دارد و احتمال میدهم او خودرو را اشتباه دیده است.
- یک پیراهن، آغشته به خون همسرت در خانه پیدا شده و این پیراهن متعلق به شما بوده، دراین باره چه میگویید؟
- بله این پیراهن متعلق به من بود و حدود 70 روز پس از قتل، اولیای دم آن را به اداره آگاهی تحویل دادند اما نمیدانم چرا خونی بود.
- من بازنشسته نیروی انتظامی هستم و حدود ساعت 11 صبح ماشین متهم را در پارکینگشان دیدم.
-
خواهرم همیشه با
من درددل میکرد. او گفته بود با شوهرش اختلاف دارد و آخرینبار هم وقتی با من
تماس گرفت صدایش گرفته بود و مشخص بود گریه کرده است.شوهر خواهرم او را تهدید کرده
بود که نباید درباره اختلافهایشان به ما حرفی بزند. بعد از قتل خواهرم و سه ماه
بعد از فک پلمب خانه وقتی من، خواهر و برادرم به خانه خواهرم رفتیم بین مبلها
حلقه ازدواج خواهرم را پیدا کردیم. بعد هم زیر مبل را گشتیم و پیراهن خونی محمدرضا
را که زیر صندلی جاسازی شده بود پیدا کردیم. باور کنید این همان پیراهنی بود که یک
روز قبل محمدرضا آن را به تن داشت.
این مرد روزها و شبهای خواهرم را سیاه کرده بود. اهل زندگی نبود و بیشتر
اوقاتش را با دوستانش میگذراند. حالا خوشحالم که او به قصاص محکوم
شده چون خواهرم را شکنجه داده و در نهایت بیرحمی با هفت ضربه چاقو او را کشته بود.
قبل از ازدواج ما باید بیشتر تحقیق میکردیم تا سرنوشت خواهرم اینگونه نشود. شوهرش
بلای جانش شده بود.
https://t.me/ehsanehteshami
وظیفه
.
.
آره که می تونم. الو!
خیالت راحت باشه، آدرس و یادت نره بفرستی. لوکیشن بفرست توی تلگرام.
یه چیزه دیگه تا یادم نرفته.
دوشنبه که اومدی شرکت قرارداد بستیم، آخرش گزینه ی مورد نظر رو از لیست انتخاب نکردی.
حالا اشکالی نداره، الان بگو.
.
.
ای بابا! حافظه ت نَم کشیده ها.
ببین شماره یک : گذاشتن بمب در محل کار یا زندگی شخص مورد نظر
.
دو : شلیک کردن با تفنگ دور بُرد
.
سه : نصب کردن بمب ساعتی به خودم و حاضر شدن در محل شخص مورد نظر
.
.
الو ! الو ....
چی! شماره سه؟ اوکی. فقط بی زحمت گوشی رو قطع کردی هم آدرس رو بفرست برام هم زیر آدرس بنویس گزینه ی شماره ی سه.
.
.
ممنون، فعلن.
.
.
.
#مجاز_فضایی_احسان_احتشامی
#ehsanehteshami
www.ehsanehteshami.com
.
.
نه آب اش دادم نه دعایی خواندم، خنجر به گلویاش نهادم و در احتضاری طولانی او را کشتم.
به او گفتم: …….. « ـ به زبان دشمن سخن میگویی !»
و او را کشتم!
.
.
.
#عکسبرداریهای_احسان_احتشامی
#آب #فلفل #کشتن #مواد_لازم #داستان
#تخم #شهر #ملت
#ehsanehteshami